لقب های حضرت عباس (ع)
لقب : عنوانی است که در اثر بروز و ظهور خصلت هایی از انسان ها به آنها نسبت داده می شود تا نشانگر ویژگی های آنها باشد در این راستا. کنیه : نیز که در عربی در مردان با پیشوند اب و در زنان با پیشوند ام تلفظ می شود غالباً نشأت گرفته از خصلت های انسان ها است و نشان دهنده آثار وجودی آنها می باشد.
با توجه به اینکه در اسلام برای عیب پوشی و حفظ حریم پاکی و پاک زیستی و دوری از شایعه های زشت که موجب آلودگی محیط خواهد شد و دارای پی آمد های شومی است از ذکر لقب های زشت برای انسان های مومن نهی شده است چنانچه در آیه 11 سوره حجرات می خوانیم: [ همدیگر را با لقب های زشت یاد نکنید ] اسلام به طور صریح هر گونه اسم و لقبی را که موجب کوچکترین اهانت و تحقیر مومن گردد ممنوع نموده است.
روایت شده صفیه دختر حی بن اخطب یهودی پس از ماجرای فتح خیبر مسلمان شد و همسر پیامبر (ص) گردید روزی گریان نزد پیامبر (ص) آمد. حضرت از علت گریه او پرسید او عرض کرد: عایشه به من می گوید ای یهودی زاده. حضرت نبی فرمود چرا به او جواب ندادی که پدرم هارون برادر موسی است و عمویم موسی (ع) است و همسر پیامبر اسلام هستم در این هنگام آیه فوق نازل شد.
از این روایت فهمیده می شود که مسلمانان باید از لقب گذاری زشت نسبت به مومنان بپرهیزند و لقب های نیک را (مانند موسی زاده ،هارون زاده ،برادر زاده موسی و...) برای آنها برگزینند. نیز روایت شده یکی از اصحاب در موردی به بلال حبشی گفت:یا بن السواد- ای سیاه پوست زاده- پیامبر بر آشفت و اورا سرزنش کرد و فرمود: تو جز با عملت بر سیاه پوست یا سرخ پوست برتری نداری.
نظر به اینکه حضرت عباس (ع) در ابعاد مختلف زندگی دارای عالی ترین ارزشها بود و آن ارزشها به طور آشکار و کامل در او دیده می شد به تدریج همانها برای او لقب ها و کنیه هایی شدند و مردم با ذکر آن لقب ها و کنیه ها که بیانگر فضایل حضرت عباس بودند عظمت اخلاقی او را بازگو می کردند ودر مجموع او را ابوفاضل – پدر ارزشها- می خواندند. این که به او ابوالفضل می گفتند به خاطر یکی از دو علت بود:.
1 – پسری به نام فضل داشت.
2 – چون سراسر زندگی در خشان آن حضرت پر از فضل و فضیلت بود زیرا ابوالفضل یعنی پدر فضیلت ها و به نظر می رسد که علت دوم مناسب تر باشد زیرا یکی از فرزندان او فضل الله نام داشت نه فضل.
به هر حال حضرت به خاطر داشتن فضایل بی شمار دارای بیشترین القاب شده است تا آنجا که علامه مامقانی در تنقیح المقال 16 لقب برای آن حضرت بر شمرده اند. که ما نظر شما را به شرح 21 لقب از آن حضرت جلب می کنیم:
1 – قمر بنی هاشم 2 – باب الحوائج 3 – الشهید 4 – عبد صالح 5 – سقاء و ساقی
6 – المستجار 7 – فرمانده لشکر 8 – حامی 9 – فادی 10 – ضیغم
11- مؤثر 12 – سردار و پیشتاز 13 – پرچمدار 14 – ظهر الولایه 15 – المواسی
16 – الواقی 17- اطلس 18 – باب الحسین 19- الساعی 20 – صدیق
21 – البطل العلقمی ادامه دارد.....
پیشگفتار
در نگاه به قلّه های رفیع ایمان و شجاعت و وفا، چشم ما به وارسته مردی بزرگ و بی بدیل میافتد، به نام عبّاس فرزند رشید امیرالمؤمنین(ع) که در فضل و کمال و فتوّت و رادمردی، الگویی برجسته است. در اخلاص و استقامت و پایمردی، نمونه است و در هر خصلت نیک و صفت ارزشمندی، که کرامت یک انسان به آن بسته است، سرمشق است. ما پیوسته دین باوری و حقجویی و باطل ستیزی و جانبازی را از او آموختهایم و نسل اللهاکبرِ امروز، وامدار مکتب جهاد و شهادتی است که اباالفضل(ع) در آن مکتب، علمدار است و همچون خورشید، درخشان.
اینک، گرچه از صحنههای آن همه ایثار و دلاوری و وفا که در عاشورا اتّفاق افتاد و آینهای فضیلت نما پیش چشم جهانیان نهاد، بیش از هزار و سیصد سال میگذرد، امّا تاریخ، روشن از کرامتهای عباس بن علی(ع) است و نام او با وفا، ادب، ایثار و جانبازی همراه است و گذشتِ این همه سال، کمترین غباری بر سیمای فتوّتی، که در رفتار آن حضرت جلوهگر شد، ننشانده است.
عاشورا روز پر شکوه و الهام بخش و پر حماسهای بود که انسانهایی والا و روحهایی بزرگ و ارادههایی عظیم، عظمت و والایی خود را به جهانیان نشان دادند و تاریخ از فداکاری عاشوراییان، روح و جان گرفت و زمان با نبض کربلاییانِ قهرمان و حماسه آفرین، تپید. کربلا مکتبی شد آموزنده و سازنده، که فارغ التحصیلان آن، در رشتهء ایمان و اخلاص و تعهّد و جهاد، مدرک و مدال گرفتند و ... عباس از زبدهترین معرفت آموختگان آن دانشگاه بود.
هنوز هم این مکتبِ عالی باز است و دانشجو میپذیرد و یکی از استادان این دورههای آموزشِ وفا و مراحلِ کسبِ معرفت، علمدار کربلاست، ایستاده بر بلندای عشق و شهامت، که با دستان بریدهاش معبرِ آزادگی را میگشاید و راه نور را نشان میدهد و این حقایق، همه در نام عبّاس نهفته است و همراه با این نام،عطر یک »فرهنگ« به مشام جان میرسد.
عبّاس یعنی تا شهادت یکّه تازی عبّاس یعنی عشق، یعنی پاکبازی
عبّاس یعنی با شهیدان همنوازی عبّاس یعنی یک نیستان تکنوازی(1)
ما برای رسیدن به سرچشمة یقین و کوثر ایمان، نیازمند راهنماییم. جانمان تشنه است و دلهایمان مشتاق. اولیای دین و سرمشقهای پاکی و فضیلت میتوانند راه را نشانمان دهند و از زمزم گوارایی که در اختیارشان است سیرابمان سازند.
اگر در امتداد «اسوهها» به عبّاس بن علی(ع) میرسیم برای روشنی چراغی است که پیش پای انسانها افروخته است و از آن دور دستها ما را به این راه فرا میخواند. او الگو و سرمشق است، نه تنها در شجاعت و رزم آوری، بلکه در ایمان و معنویت هم؛ نه فقط در مقاومت و استواری، در عبادت و شب زنده داری هم؛ نه تنها در روحیة سلحشوری و حماسه، که در اخلاص و آگاهی و معرفت و وفا هم.
آنچه میخوانید گوشهای از شخصیت حضرت اباالفضل(ع) را ترسیم میکند، باشد که نام و یاد و زندگینامة آن شهید بزرگ و سردار رشید، چراغ یقین و شعلة ایمان را در ذهن و زندگیمان روشن سازد.
12 بهمن 1378 شمسی
قم جواد محدّثی
سالها از شهادت جانگداز دختر پیامبر، حضرت زهرا میگذشت. حضرت علی(ع) پس از فاطمه با امامه (دختر زادة پیامبر اکرم) ازدواج کرده بود. امّا با گذشت بیش از ده سال از آن داغ جانسوز، هنوز هم غم فراق زهرا در دل علی(ع) بود.
برای خاندان پیامبر، سرنوشتی شگفت رقم زده شده بود. بنی هاشم، در اوج عزّت و بزرگواری، مظلومانه میزیستند. وقتی علی(ع) به فکر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را که در علم نسبشناسی وارد بود و قبایل و تیرههای گوناگون و خصلتها و خصوصیتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب میشناخت طلبید. از عقیل خواست که: برایم همسری پیدا کن شایسته و از قبیلهای که اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم فرزندی آورد شجاع و تکسوار و رشید.(1
پس از مدّتی، عقیل زنی از طایفة کلاب را خدمت امیرالمؤمنین(ع) معرفی کرد که آن ویژگی ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیرمردان بودند. از طرف مادر نیز دارای نجابت خانوادگی و اصالت و عظمت بود. او را فاطمة کلابیه می گفتند و بعدها به «امّالبنین» شهرت یافت، یعنی مادرِ پسران، چهار پسری که بهدنیا آورد و عبّاس یکی از آنان بود.
عقیل برای خواستگاری او نزد پدرش رفت. وی از این موضوع استقبال کرد و با کمال افتخار، پاسخ آری گفت. حضرت علی(ع) با آن زن شریف ازدواج کرد. فاطمة کلابیه سراسر نجابت و پاکی و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتی وارد خانة علی(ع) شد، حسن و حسین « بیمار بودند. او آنان را پرستاری کرد و ملاطفت بسیار به آنان نشان داد(1).
گویند: وقتی او را فاطمه صدا کردند گفت: مرا فاطمه خطاب نکنید تا یاد غمهای مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانید.
ثمرة ازدواج حضرت علی با او، چهار پسر رشید بود به نامهای: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، که هر چهار تن سالها بعد در حادثة کربلا به شهادت رسیدند. عباس، قهرمانی که در این کتاب از او و خوبیها و فضیلتهایش سخن میگوییم، نخستین ثمرة این ازدواج پر برکت و بزرگترین پسر امّ البنین بود.
فاطمة کلابیه (امّ البنین) زنی دارای فضل و کمال و محبّت به خاندان پیامبر بود و برای این دودمانِ پاک، احترام ویژهای قائل بود. این محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود که اجر رسالت پیامبر را «مودّت اهل بیت» دانسته است(1). او برای حسن، حسین، زینب و امّ کلثوم، یادگاران عزیز حضرت زهرا، مادری میکرد و خود را خدمتکار آنان میدانست. وفایش نیز به امیرالمؤمنین شدید بود. پس از شهادت علی(ع) به احترام ان حضرت و برای حفظ حرمت او، شوهر دیگری اختیار نکرد، با آن که مدّتی نسبتاً طولانی (بیش از بیست سال) پس از آن حضرت زنده بود.(1)
ایمان والای امّ البنین و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود که آنان را بیشتر از فرزندان خود، دوست میداشت. وقتی حادثة کربلا پیش آمد، پیگیر خبرهایی بود که از کوفه و کربلا میرسید. هرکس خبر از شهادت فرزندانش میداد، او ابتدا از حال حسین(ع) جویا میشد و برایش مهمتر بود.
عبّاس بن علی(ع) فرزند چنین بانوی حق شناس و بامعرفتی بود و پدری چون علی بن ابی طالب(ع) داشت و دست تقدیر نیز برای او آیندهای آمیخته به عطر وفا و گوهر ایمان و پاکی رقم زده بود.
ولادت نخستین فرزند امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه بود.(1) تولّد عباس، خانة علی و دل مولا را روشن و سرشار از امید ساخت، چون حضرت میدید در کربلایی که در پیش است، این فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ علی، فدای حسینِ فاطمه خواهد گشت.
وقتی به دنیا آمد حضرت علی(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحید و رسالت و دین، پیوند داد و نام او را عباس نهاد(1). در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامی گوسفندی را به عنوانِ عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند(1).
آن حضرت، گاهی قنداقة عبّاس خردسال را در آغوش میگرفت و آستینِ دستهای کوچک او را بالا میزد و بر بازوان او بوسه میزد و اشک میریخت. روزی مادرش امّ البنین که شاهد این صحنه بود، سبب گریة امام را پرسید. حضرت فرمود: این دستها در راه کمک و نصرت برادرش حسین، قطع خواهد